تلنگرهای نورانی

گويند؛صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند.
پس ، از او خواستند كه پس از انجام کارهایش پند گويد.
کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم !هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد!
كسى برنخواست.
گفت :
حالا هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است ، برخيزد!
باز كسى برنخواست.
گفت : شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!

تذكرة الاوليا
عطار نیشابوری

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *