آیا «تجارب نزدیک به مرگ» واقعی هستند؟ (بخش دوم)


این تجربه اثباتی بر وجود بهشت یا جهنم نیست، اما می­تواند پدیده ای امیدبخش باشد.


جان مارتین فیشر (استاد فلسفه)

منبع نیویورک تایمز

ترجمه: سمیرا رزاقی

اما بُعد دیگری از “واقعیت” هم وجود دارد. آیا تجارب نزدیک به مرگ با تعبیر تحت­اللفظی، نمایش درستی از واقعیت بیرونی است؟ این سؤال یک تفاوت حائز اهمیت دارد. بسیار مهم است که از یک “واقعیت ” در حس نخست به “واقعیتی” در حس دوم لغزش پیدا نکرد اما این دقیقاً کاری است که بسیاری از معتقدان به ماوراء انجام می­دهند. تجارب نزدیک به مرگ واقعا رخ می­دهند. اما بر اساس آنها نمی­توانیم استنباط کنیم که آیا به درستی نمایانگر هدایت عزیزان درگذشته به قلمرویی غیر فیزیکی هستند یا خیر.

پرسش بزرگ این است: آیا تجارب نزدیک به مرگ  اثباتی بر وجود بهشت یا جهنم است؟ من چنین فکری نمی­کنم. هیچ یک از مباحثات متقاعد کننده نیست. یک تجربه نزدیک به مرگ متشکل از رؤیاهای روشن و زنده و گاهی اوهام است. تجاربی عمیقاً ژرف و متحول کننده هم وجود دارد که بر اثر مصرف مواد روان­گردان ایجاد می­شود. محتوای تمام این تجارب “فرا واقعی” است. این مشخصه ویژگی شناخته شده تمام تجارب روحانی می­باشد و تجربه نزدیک به مرگ هم نوعی تجربه روحانی تلقی می­گردد. مردم سراسر جهان ایمان صادقانه و مطلقی به ادیان خود دارند اما این تجربه از این خلوص و قطعیتی که باورهای دینی درست است، پیروی نمی­کند. چطور می­توان این تفاوت­های ریشه­ای را در نظر گرفت؟

مباحث مربوط به تفسیر ماوراءطبیعی از تجارب نزدیک به مرگ بسیار مسأله­زا است. بسیاری از طرفداران این عقیده که تجارب نزدیک به مرگ اثباتی بر وجود زندگی پس از مرگ هستند، پزشکان هستند. از این میان می­توان به ابن الکساندر، جراح مغز و اعصاب؛ پیم ون لومل، پزشک قلب؛ و جفری لانگ متخصص پرتودرمانی، اشاره کرد. باید تأکید کرد که نتیجه­گیری­های ایشان پزشکی نبوده و فلسفی است. این ایده که ذهن می­تواند از بدن جدا شود و با قلمرو بهشتی تماس برقرار کند، به وضوح استنتاجی پزشکی نیست و پزشکان اعتبار ویژه­ای در این خصوص ندارند. گذشته از این، آنها پزشک هستند نه ماوراءطبیعه شناس. اعتماد من به پزشکم در تفسیر آزمایش خونم است نه این که به من بگوید روحم تحت بیهوشی عمومی بدنم را ترک می­کند. قابل توجه است که برخی پزشکان از چنین منطقی استفاده می­کنند. دید آنها تنها معطوف یک جنبه شده و جوانب دیگر را از نظر دور داشته است.

مطلوب است که تعبیر پذیرفتنی­تری از  تجارب نزدیک به مرگ داشته باشیم که از هر دو نظر واقعی باشد: این که واقعا رخ داده­ است و این که صحت دارد. پیشنهاد می­کنم که تجارب نزدیک به مرگ را اساسا و مقدمتا در مورد سفرمان از زندگی به مرگ- مردن- تفسیر نماییم. اغلب تجارب نزدیک به مرگ سفری به یک قلمرو خیالی تحت حفاظت را نشان می­دهند نه گذر کردن موفقیت­آمیز از آن. درست مانند متون ادبی راجع به زندگی جاودان، نظیر “حماسه گیلگمش” یا افسانه تانتالوس یا جستجوی آرمان­گرایانه چشمه جوانی، این جا هم بسیار نزدیک می­شویم اما در نهایت به طور کامل به آن دست نمی­یابیم. در تجارب نزدیک به مرگ درست به جلوی دروازه­ها می­رسیم اما داخل نمی­شویم؛ درست به لبه کائنات می­رسیم اما همانجا متوقف می­گردیم.

تجارب نزدیک به مرگ نشان نمی­دهند که زندگی پس از مرگ وجود دارد، بلکه می­گویند که امکان خوب مردن در کنار همراهان عزیز وجود دارد. می­توانیم در یک بیمارستان سرد و بی­روح- تنها- از دنیا برویم. (این­ها تجارب نزدیک به مرگ منفی است.) یا در یک محیط پر مهر در کنار عزیزانمان بمیریم. بنابراین تجارب نزدیک به مرگ از هر دو نظر واقعی­اند: یعنی واقعا رخ می­دهند و به درستی این احتمالات را به تصویر می­کشند. آنها مهم هستند چرا که به ما امکان خوب مردن را یادآور می­شوند. لازم نیست که دو حد نهایت را بپذیریم: این که تجارب نزدیک به مرگ واقعا رخ نمی­دهند یا این که اثبات کننده وجود بهشت هستند. آنها ما را متوجه چیزی عمیق و زیبا در خصوص مرگ می­کنند. آنها در رویارویی با بخش بعدی سفرمان، هرچه که باشد، به ما امید واقعی می­دهند نه امیدی عبث.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. Pooya گفت:

    سلام.
    تجربه نزدیک به مرگ واقعیه. اما خارج از ذهن خیالی انسان نیست. تصوری است شگفت که اشیای اطراف، صدا ها ، نور و حضور انسان های اطراف نیز در این فرایند مغزی دخیل اند. برای دیدن یک تجربه ی مرگ واقعی باید از کسی مصاحبه شود که دو روز بعد از مرگ کامل دوباره زنده شود که چنین چیزی محال به نظر می رسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *