
دکتر بروس گريسون طی پژوهشهای خویش به این نتیجه رسید که تجربيات نزديک مرگ، تغييرات شگفتی در حوزه زندگی فردی و اجتماعی فرد به وجود میآورند. دریک تقسیمبندی دیگر پیامدهای تجربیات نزدیک به مرگ در چهار حوزه فيزيولوژيكی، روانشناختی و اجتماعی و دينی مورد بررسی قرار میگیرد. از مهمترین تغييرات فیزیولوژیکی میتوان به تغییر فرایند تفکر، افزایش ضریبهوشی، افزایش قدرت خلاقیت و ابتکار، حساسیت غیرعادی به نور و صدا، کاهش یا افزایش انرژی بدن، معکوس شدن ساعت زیستی بدن، پایین آمدن فشار خون، افزایش در سرعت متابولیسم و جذب مواد، افزایش حساسیت و آلرژی، توانایی شفا دادن، روی آوردن به گیاهخواری و پرهیز از خوردن گوشت، جوانتر به نظر رسیدن نسبت به قبل وحساسیت الکتریکی اشاره کرد. از تغییرات روانشناختی و اجتماعی میتوان به افزایش علاقه و اشتیاق به کسب دانش، افزایش خویشتنپذیری و احترام به خود اشاره کرد. اتواتر میگوید برای برخی افراد تجربهکننده، متعهد ماندن به روابط و مشاغل قبل از تجربه نزدیک به مرگ بسیار مشکل میشود و این موضوع برای آنها آزاردهنده میباشد. بهعنوان نمونه تحقیقات کریستین نشان میدهد میزان طلاق بعد از پشتسرگذاشتن تجربه نزدیک به مرگ افزایش مییابد. یکی از دلایل این موضوع میتواند تغییر در اولویتهای زندگی، نوع نگرش به دنیا و روابط اجتماعی افراد تجریهکننده دانست که موجب میشود همسران آنها قادر به درک این تغییرات نشده و از آنها جدا شوند.عدم تمایل به شرکت در رقابتها، تغییر در ارزشهای فردی و اجتماعی و احساس نیاز بیشتر به شرکت در فعالیتهای اجتماعی، افزایش حس همدلی، استفاده از بینش بیشتر در روابط با دیگران، نگرانی برای دیگران، تمایل زیاد برای کمک به دیگران و اظهار عشق، تغییر نگرش به زندگی و مرگ، ژرفنگری و قدردانی بیشتر از زندگی، کاهش حس مادیگرایی و مالکیتهای مادی از دیگر پیامدهای مثبت اجتماعی و فردی میباشند. تجربهکنندگان همچنین تمایل دارند نسبت به قبل، بیشتر خود را بپذیرند و دوست داشته باشند. مخصوصاً اگر در پی اقدام به خودکشی تجربه نزدیک به مرگ را پشت سر گذاشته باشند. در این موارد احتمال بسیار کمی وجود دارد که فرد مجدداً اقدام به خودکشی کند.در حوزه تغییرات معنوی و مذهبی، افراد تجربهکننده بیان میدارند در نتیجه تجربه خویش بیشتر، پی به اهمیت مذهب و فعالیتهای مذهبی بردهاند. افراد تجربهکننده اغلب دچار تغییرات قابل توجه و مثبتی در باورهای معنوی، ارزشها و نگرش نسبت به زندگی و مرگ میشوند. در پژوهشها بسياري از افراد شرکتکننده که تجربه نزديک به مرگ را پشت سر گذاشتهاند، بیان میدارند مذهبیتر شدهاند و به درک كاملتری از بينشهای معنوی يا مذهبی و تأثير عميق آنها بر زندگی دست یافتهاند. در اینجا در تعبیر مذهبی بودن باید کمی دقت داشت. این مفهوم برای فرد تجربهکننده به تغییرات معنوی درونی و نه نمودها و تظاهرات بیرونی مانند شرکت در فعالیتهای منظم و سازماندهی شده مذهبی اشاره دارد. سابوم و رینگ در پژوهشهای خود به این نتیجه رسیدهاند که باور افراد تجربهکننده در پی اين رویداد نسبت به ادامه زندگی پس از مرگ، قویتر و عقاید مذهبی پررنگتر میشود. عموم تجربهکنندگان تمایل دارند كسانی كه اين تجربهها را پشت سر نگذاشتهاند متقاعدکنند كه حيات پس از مرگ وجود دارد. افراد تجربهکننده متقاعد میشوند که بعد از مرگ جسمانی، زندگی حیرتانگیزی در انتظار آنان است. آنها معتقدند شخصاً این زندگی را تجربه و واقعیت آن را لمس کردهاند. پشت سر گذاشتن چنین تجربهای، آسمانی و مطابق با واقعیت است که به باور فرد درباره وجود حیات پس از مرگ کمک میکند و ترس آنها را از مرگ کاهش میدهد. هنگامی که تجربهکنندگان به اندازه کافی تجربه خود را مورد تجزیه و تحلیل شخصی قرار داده و پردازش کردند، امکان دارد برای کمک به کسانی که اندوهگین هستند، احساس ناامیدی میکنند و یا نسبت به ادامه زندگی پس از مرگ شک دارند با آنها درباره تجربه خودشان صحبت کنند.
آخرین دیدگاهها