تجارب نزدیک مرگ نابینایان

از موارد جالب توجه در حیطه پژوهش، تجربه نزدیک به مرگ افراد نابیناست. این که فرد یا افرادی که به طور مادرزادی نابینا بوده و هیچ تجربه‌ای از دیدن ندارند بتوانند بدن خود و دیگر اتفاقات اطراف آن را مشاهده کنند پرسش‌های مهم و چالش برانگیزی را پیش روی محققان تجربه نزدیک به مرگ قرار داده است.دکتر کنت رینگ یکی از فصول کتاب خود را به نام درس‌هایی از نور به تجربیات نزدیک به مرگ افراد نابینا اختصاص داده است. در این فصل وی درباره تجربه‌کنندگانی صحبت کرده است که طی تجربه خویش قادر به دیدن بوده‌اند در حالی که چشمان آن‌ها در دنیای مادی توانایی دیدن نداشته است. وی این حالت را وضعیتی متمایز از آگاهی متعالی می‌دانسته و آن را چشم ذهن می‌نامد. افرادی که از زمان تولد نابینا هستند قادر به ادراک دنیای دیداری که ما در زندگی روزانه تجربه می‌کنیم نیستند. برای نابیناهای مادرزاد توانایی دیدن یک مفهوم انتزاعی است. آن‌ها دنیا را تنها از روی حواس شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی درک می‌کنند. حتی رویاهای این افراد نیز شامل مؤلفه‌های دیداری نیست، اگرچه ممکن است شامل حواس دیگر مانند شنیداری و لامسه باشد. با این حال هنگامی که برخی از این افراد تجربه نزدیک به مرگ را پشت سر می‌گذارند می‌توانند رویدادها و اشیای خاصی را مشاهده کنند.از مشهورترین گزارش‌های مربوط به تجربه نزدیک به مرگ نابینایان، تجربه فردی به نام ویکی است که به دلیل آسیب‌هایی که بدو تولد به کاسه چشم، عصب بینایی و کورتکس بینایی او وارد آمد قادر به دیدن نبود. وی دو بار تجربه نزدیک به مرگ را پشت‌سر گذاشته است. یکی در سن 12 سالگی به علت عارضه آپاندیس و دیگری در سن 22 سالگی در پی تصادف شدید با اتومبیل. اولین باری که او توانست در زندگی، دیدن را تجربه کند، هنگام تجربه اول او بود که طی آن خروج از بدن را تجربه کرد. طبق گفته‌های ویکی، محتوای هر دو تجربه یکی بودند اما تجربه‌ای که در پی تصادف برای او پیش آمد واضح‌تر و با جزییات بیشتری بود. وی می‌گوید:«من در زندگی هیچ چیزی را ندیده‌ام، نه نوری، نه سایه‌ای، هیچ چیز. بسیاری از مردم از من می‌پرسیدند که آیا رنگ سیاه هم   دیده‌ام؟ نه!. من حتی رنگ سیاه هم ندیده‌‌ام و در رویاهام نیز هیچ تجربه دیداری نداشته‌ام. همه چیز برای من از طریق شنیدن، لمس کردن، چشیدن و بوییدن تجربه شده است.»وی در ادامه درباره تجربه خروج از بدنش اظهار می‌دارد:«به خاطر می‌آورم که داشتم از بالا اتفاقاتی که در اتاق عمل می‌افتاد را می‌دیدم. خیلی ترسناک بود چون اصلا به ادراک اشیا با دیدن عادت نداشتم. بعد از مدتی حلقه ازدواج و موهایم را دیدم. با خودم می‌گفتم، آیا این بدن من است؟ آیا من مرده‌ام؟ آن‌ها (کادر پزشکی) دائم می‌گفتند: ما نمی‌توانیم کاری کنیم. نمی‌شود او را برگرداند. آن‌ها داشتند تمام سعی‌شان را می‌کردند. من دیگر فهمیده بودم که این بدن من است و در حال حاضر از آن جدا شده‌ام. داشتم با خودم فکر می‌کردم که چرا این افراد این قدر ناراحت و پریشانند. بعد با خودم می‌‌گفتم، خوب! من در بیرون بدنم هستم و نمی‌توانم به آن‌ها چیزی بگویم که بشنوند. همزمان با این افکار به سقف نزدیک و نزدیک‌تر شدم. احساس جالبی بود. آزاد و رها بودم و هیچ نگرانی از اینکه به چیزی برخورد نکنم نداشتم».دکتر ون لومل معتقد است این که فردی نابینا قادر باشد هنگام بیهوشی و کما بدن یا رویدادهای اطراف آن را مشاهده کند براساس علم پزشکی امروز غیر ممکن است. مشاهدات گزارش شده توسط ویکی قاعدتاً نمی‌تواند محصول ادراکات حسی مرکز دیداری مغز باشد، چراکه اولاً وی نابینای مادرزاد بوده و ثانیاً عملکرد مغز او به علت آسیب‌های شدید دچار اختلال شدید بوده است. 

منبع: رساله دکتری. با عنوان: تجربه زیسته تجربه کنندگان نزدیک به مرگ در نمونه ایرانی و آمریکایی. علی قاسمیان نژاد. دانشگاه شهید چمران اهواز