مصاحبه‌ای خواندنی با یوهاخیم نیکلای (رئیس شبکه‌ی تجارب مرگ تقریبی آلمان)

مصاحبه‌کننده: ورنا هوما (روزنامه‌نگار، نویسنده، و محقق تجارب نزدیک به مرگ)؛  2017

مترجم: گلاره سادات اخوی

مصاحبه‌کننده: آقای دکتر نیکلای، شما روانشناس، فیلسوف، و الهیات‌‌دانی هستید که چندین سال است در موضوع تجربه‌های نزدیک به مرگ به پژوهش مشغول هستید. شما، با استفاده مشاهدات تجربه‌کنندگان از عالم پس از مرگ، روی قسمت‌های مهمی متمرکز شده‌اید و آن‌ها را در دسترس عموم قرار داده‌اید. آیا این اشخاص می‌توانند به ما گزارش‌ بدهند که حقیقتاً بعد از مرگ چه منتظر ماست؟

دکتر نیکلای: بله. تصویر ما از حیات پس از مرگ، براساس اظهارات تجربه‌کنندگان ترسیم می‌شود. من این کار را این‌طور انجام می‌دهم که گزارش‌های تجارب نزدیک به مرگ بسیاری را جمع می‌کنم و سپس آن‌ها را با هم مقایسه می‌کنم و از این مقایسه‌ها نتایجی به‌دست می‌آورم.

مصاحبه‌کننده: خلاصه‌ی یافته‌های شما در این زمینه چیست؟ بعد از مرگ چه اتفاقی می‌افتد؟ آنچه بیشتر از همه، تجربه‌کنندگان از آن گزارش می‌دهند چه مواردی هستند؟

دکتر نیکلای: موارد مختلفی وجود دارد. مثلاً جدا شدن انسان از بدنش را این‌گونه می‌توان توضیح داد که شخصیت و روح فرد، یا همان هسته‌ی وجود انسانی‌اش از بدنش جدا می‌شود؛ و  در ابتدا، محیط بیرون خود را که مثلاً، شامل تخت‌خوابی که روی آن خوابیده و وسایل اطراف آن است، درک می‌کند، و سپس حرکت دیگری به سمت واقعیتی دیگر برای او آغاز می‌شود.

 سپس، سه نوع تجربه در انتظار تجربه‌کننده است:

اولی، تجاربی هستند که با تصورات و باورهای مسیحی قابل تطبیق هستند. این افراد این برداشت را دارند که در قسمت‌هایی از بهشت هستند و احساسی مانند خوشبختی کامل و آزادی عمیق و امنیت‌خاطر را احساس می‌کنند. آن‌ها تعریف می‌کنند که آن‌جا مثل یک بهشت بزرگ بود.

نوع دوم، افرادی که پیش روی خود نور عظیمی قرار گرفته  و آن‌ها به طرف این نور حرکت کردند و وقتی به این نور نزدیک شدند، عمیقاً یکی شدن با این نور یا ذوب شدن در آن را احساس کردند. گاهی نیز این‌طور نیست که فرد یک منظره‌ی زیبا و نورهای گوناگون ببیند یا عزیزان ازدست‌رفته‌اش را به صورت نور ببیند؛ بلکه فرد از یکی شدن با خداوند و با کیهان و تمام هستی گزارش می‌دهد.

نوع سوم، تجارب ناخوشایند هستند. درنتیجه ما نمی‌توانیم همیشه از تجربه‌ی نزدیک به مرگ این برداشت را کنیم که همه‌ی آن‌ها بلافاصله به نور ختم می‌شوند؛ بلکه بعد از مرگ تقریبی، صحنه‌های ترسناکی هم تجربه شده‌اند.

مصاحبه‌کننده: در نوع اول و دوم که تجربه‌ی مواجهه با نور وجوددارد و جاهایی مثل بهشت را عنوان می‌کنند، آیا این افراد دیدگاه‌های مذهبی داشتند یا افرادی به دور از این اعتقادات هم، چنین چیزهای را تجربه کرده‌اند؟

دکتر نیکلای: این تجارب به باورهای مذهبی افراد هیچ ارتباطی ندارد. این مسئله را از آن‌جا می‌توان تشخیص داد که غالب تجربه‌کنندگان، موجوداتی نورانی دیده‌اند؛ و آن را هم به مذهب خاصی ربط نمی‌دهند؛ بلکه فقط یک موجود نورانی را توصیف می‌کنند. برای این افراد، در آن لحظات، فقط محتوای این تجربه مهم بوده، نه دیدار با شخص خاصی که به او ایمان داشته، و آن محتوایِ مهم این است که این موجود نورانی آن‌ها را بی‌قیدوشرط پذیرا بوده و عشقی بی‌مانند را به سمت آن‌ها منتشر کرده است. البته در برخی تجارب، افراد گزارش می‌دهند که مسیح را ملاقات کرده‌اند؛ چون آن چیزی که دیده‌اند به صورت سمبلی از مسیح است، مثلاً می‌گویند زخم‌های روی بدنش را دیده‌ایم (آن چیزی که کلیسا برایشان توصیف کرده) و در این موارد، گزارش داده‌اند که از ظاهر این جوهره‌ی نورانی تشخیص دادیم که او مسیح است.

 من این گزارش‌ها را بسیار جالب می‌دانم و سپس همه‌ی آن‌ها را با هم مقایسه می‌کنم. جالب این است که بعضی از آن‌ها ازجوهره‌های نورانی سؤال می‌کنند: تو واقعاً چه کسی هستی؟ و آن جوهره‌ی نورانی جواب می‌دهد: می‌توانید من را با نام‌های مختلفی صدا کنید؛ می‌توانید من را مسیح صدا کنید، و … . در برخی موارد، فرد از آن جوهره‌ی نورانی پرسیده تو مسیح یا بودا هستی؟ و او جواب داده: من می‌توانم هم مسیح باشم و هم بودا. یعنی این جوهره‌ی نورانی این‌طور پاسخ می‌دهد که من می‌توانم در ماهیتی برایت به‌نظر بیایم که برای تو خوب است و تو دوست داری. این به این معناست که بُعد نامرئی به صورتی در نظر انسان‌ها ظاهر می‌شود که متناسب با درک و فهم و باورآن‌ها باشد. اگر فردی مسیحی باشد، به تناسب مسیحی بودنش جواب می‌گیرد و یک بودایی طبق بودایی بودنش.

مصاحبه‌کننده: کیفیت این تجارب چگونه است؟ شما از امنیت‌خاطر و نور گفتید. چه عناصر دیگری وجود دارد؟

دکتر نیکلای: عشق وجود دارد که عنصری محوری در این تجارب است. این به‌نظرم مهم است که افراد، بعد از تجربه‌ی نزدیک به مرگ، خود را در دنیای دیگر و بُعد دیگری می‌بینند، و احساس می‌کنند با موجودی مقدس یا خدا مواجه شده‌اند. این چیزی است که همیشه یکسان نیست. این همان قسمت مهمی است که در تفسیر این تجارب مشکلاتی ایجاد می‌کند که فرد چگونه تجربه‌اش را تشریح کند؛ چون چنین تجاربی کاملاً خارج از تجارب روزمره‌ی ما هستند و افراد نمی‌توانند با کلمات محاوره‌ای این‌گونه تجارب را بیان کند. 

مصاحبه‌کننده: شما گفتید که تجربه‌کننده انگار با نور یکی می‌شود. این به چه معناست؟ آیا شخصیت انسان باقی می‌ماند یا تغییر می‌کند؟

دکترنیکلای: در یکی شدن با نور، بیان‌های بسیارمختلفی وجود دارد. برخی می‌گویند که شخصیتم ثابت باقی ماند و تغییری نکرد؛ برخی‌ می‌گویند یک حالت یگانگی بود و با آن نور و عشق یکی شدم؛ برخی می‌گویند نور من را در خودش غرق کرد و از او پر شدم و همه بودم؛ و برخی می‌گویند در آن قدم گذاشتم. بعضی می‌گویند من عشق بودم نور بودم و با کیهان یکی بودم. حالات بسیار گوناگونی وجود دارد که همه‌ی آن‌ها به چگونگی رویکرد فرد بر روی زمین و میزان نزدیکی او با نور بستگی دارد.

مصاحبه‌کننده: این جا یک مشکل بیانی به وجود می‌آید. وقتی کسی می‌گوید من با نور یکی شدم؛ یعنی نور از او رد شده؟

دکتر نیکلای: درجات و طبقات مختلفی برای نزدیک شدن به نور وجود دارد. به نظر من این وحدت و غیردوگانگی نکته‌ی مهم چنین تجاربی است. برای خیلی از مردم این سوال پیش می‌آید که این وحدت به چه معناست؛ یعنی من دیگر من نیستم؟ از من چی باقی می‌ماند؟ این‌ها گزارش‌هایی هستند که برای برخی تجربه‌کنندگان باعث ترس شده است؛ و اگر فردی بترسد یا نخواهد، بلافاصله پروسه‌ی یکی شدن متوقف می‌شود و انتخاب فرد کاملاً پذیرفته می‌شود که آیا می‌خواهد با نور یکی بشود یا خیر. برخی با حفظ بودن هویت خودشان در جوهره‌ی نورانی یکی می‌شوند و می‌گویند من جدا بودم و او جدا بود؛ ولی برخی می‌گویند من دیگر هویت مجزایی نداشتم و همه بودم. درنهایت، نمی‌شود به این سؤال‌ها جواب نهایی داد؛ چون همه‌ی آن‌ها نهایتاً دوباره برگشت داده شده‌اند. مثل اینکه یکی بگوید من قطره‌ای از یک اقیانوس بودم، ولی دوباره قطره‌ای تنها شده‌ام. برای همین تا این‌جا این سوال باز می‌ماند.

 یکی از اولین کسانی که از تجربه‌ی ذوب شدن در نور را در آلمان گزارش داده است، می‌گوید: «هیچ نیستی و نابودی وجود ندارد؛ بلکه این فقط یک گذر به‌سمت ماورای آگاهی‌ است. درحقیقت، یک توسعه و بسط بی‌اندازه عظیم رخ می‌دهد، و این توسعه در چیزی است که می‌توان آن را عشق توصیف کرد. چیزی نیست که من را نابود کند؛ بلکه فقط من را تکمیل می‌کند و بسطم می‌دهد.»

یک نکته‌ی مهم این است که تجربه‌کنندگانی هستند که این مکش را احساس می‌کنند، ولی می‌ترسند و متوجه می‌شوند که نه من این را نمی‌خواهم و می‌گویند که این درخواستمان پذیرفته شد. می‌گویند این ماجرا متوقف شد و ادامه پیدا نکرد و این ذوب شدن با نور با اصرار واجبار نبود. این مهم است که کسانی که این تجربه را داشته‌اند برایشان روشن می‌شود که هویت من مهم بوده است. یعنی آن‌ها در این مواجهه، به‌عنوان یک انسان، مهم هستند، ولی در کنار آن، می‌خواهند بیشتر از آن چیزی را که به عنوان این شخص هستند تجربه کنند.

مصاحبه‌کننده: وقتی که تصورات و سنت‌های مسیحیت را با تجربه‌های نزدیک به مرگ مقایسه می‌کنید، آیا آن‌ها به موازات همدیگرند یا غیرقابل مقایسه با یکدیگرند؟

دکترنیکلای: مطالبی که منطبق هستند: صعود به آسمان، دیداره دوباره با مردگان، نزدیکی با خداوند که با حس خوشبختی کامل و آزادی و عشق کامل همراه است و … . می‌توانم بگویم که تصوراتی که حتی مسیحیت هم امروزه دیگر به آن‌ها ایمان ندارند در این تجارب دیده می‌شوند و این خیلی تکان‌دهنده است. بله، وقتی انسان این گزارش‌ها را بررسی می‌کند می‌فهمد که بهشت حقیقی با بهشتی که مسیحیت برایمان شرح داده، قابل تصور است.

مصاحبه‌کننده: در تجارب نزدیک به مرگ فقط مواجهه‌ی با نور وجود ندارد، بلکه تجارب جهنم‌گونه نیز وجود دارد. برخی‌ها تجارب ناخوشایند را توهم می‌دانند و قضیه را جنجال‌برانگیز می‌کنند؛ ولی بعضی‌ها تجارب ناخوشایند را جهنم‌گونه تصور می‌کنند. نظر شما دراین‌باره چیست؟

دکتر نیکلای: من نه این را قبول دارم و نه آن را. ابتدا باید توضیح بدهم که جهنم در مسیحیت چطور جایی است. جهنم در سنت مسیحی،  مکانی است برای بدترین نوع مجازات ممکن و لعنتی ابدی است و چیزی مانند حبس جاودانه است؛ اما چنین چیزی را نمی‌توان بر این تجارب منطبق دانست؛ چون عشق بی‌قیدوشرطی که همه از آن تعریف می‌کنند، بدون هیچ توقفی آن‌جا همیشه جاری است و نمی‌شود چیزی که از آن به‌عنوان بی‌قیدوشرط نام برده می‌شود، ماهیت مجازاتی داشته باشد.

پس در این مفهوم، جهنمی برای مجازات افراد آن‌جا وجود ندارد. برای همین در تجارب ناخوشایند این افراد نمی‌توان گفت که آن‌ها در جهنم بوده‌اند و از طرفی هم نمی‌توان گفت که همه بعد ازمرگشان به این نورمی‌رسند. من این را با یک مثال خودکشی توضیح می‌دهم:

یک فرد انتحاری که خودش را با بمب منفجر کرد تا افرادی را که به عقیده‌ی او، ایمان ندارند، با خودش بکشد. اگر قرار باشد که همه به نور برسند، پس باید همه‌ی این افراد هم به بهشت بروند، هم قربانیان و هم مقصران؛ و این برای ما خیلی غیرعادی و مخوف به‌نظر می‌آید؛ لذا قاعدتاً این افراد نباید از لحاظ طبقاتی در وضعیت یکسان قرار بگیرند.

ما به این نتیجه رسیده‌ایم که انسان به نتیجه‌ی اعمال خود متصل می‌شود و با آن‌ها در اتصال می‌ماند. درحقیقت، خداوند مجازات نمی‌کند؛ بلکه فرد نتیجه‌ی رفتارهای خودش را توسط فرکانس‌هایی که فرستاده و جذب کرده می‌بیند. او نمی‌تواند در حیطه‌ی نور قرار بگیرد؛ بلکه در همان محیط خفقان‌آوری که داشته، با افراد هم‌سطح انرژی خودش، باقی می‌ماند. رفتار انسان‌ها چه خوب و چه بد تبعاتی دارد و فرکانس‌هایی را به هستی می‌فرستد که هم فرد و هم سایر افراد را درگیر می‌کند. افرادی که تجربه‌ی نزدیک به مرگ ناخوشایند داشته‌اند، می‌گویند من در اتصال با اعمالی که کرده بودم باقی ماندم. این به این معناست که آن‌ها به‌عنوان مقصر این واقعه‌ی انفجاری تا مدت بسیار نامعلومی اصلاً نمی‌تواند نور را ببینند و او باید در شرایط تاریک و تلخی که خودش ایجاد کرده تا زمان بسیار نا مشخصی بماند، و برایش اجباری فراهم می‌شود که احساسات و رنج‌های آن افراد را در هنگام مرگ ببیند، رنجی که فقط او مقصرش بوده است. فرد متوجه کارهای خطای خود می‌شود و احساس پشیمانی می‌کند؛ ولی دیگر نمی‌تواند به عقب برگردد و آن‌ها را درست کند و در این وضعیت، برای زمان طولانی نامعینی، باقی می‌ماند.

مصاحبه‌کننده: چه عناصری در تجارب نزدیک به مرگ ناخوشایند گزارش می‌شوند؟

دکتر نیکلای: من آن را با موضوع خودکشی توضیح می‌دهم؛ چون بیشترین گزارش‌های تجارب نزدیک به مرگ ناخوشایند از سوی کسانی گزارش شده که خودکشی کرده‌اند.

هم افرادی که براثر خودکشی، تجربه‌ی نزدیک به مرگ داشتند و هم سایر تجربه‌کنندگانی که خودکشی نکرده بودند، اما به آن‌ها سرنوشت خودکشی‌کنندگان را نشان داده بودند، یک مطلب را توضیح می‌دهند؛ و آن این است که در تجربه‌ی نزدیک به مرگ به آن‌ها نشان داده شده که یک خودکشی کامل (که به مرگ قطعی فرد بینجامد) انسان را به کجا می‌برد. من با خانمی از قزاقستان صحبت کردم که سعی داشته خودش را بکشد. او در تجربه‌اش، اتاقی را می‌بیند که فضای عذاب‌آوری بر آن حاکم است و کسانی که مرده بودند در آن اتاق می‌چرخیدند. وقتی که او وارد اتاق می‌شود می‌خواسته ببیند با چه کسی می‌تواند حرف بزند، ولی می‌فهمد که اینجا با هیچ‌کس نمی‌شود صحبت کرد؛ همه‌ی آن‌ها به قدری افسرده و در درون خودشان محبوس بودند که امکان ردوبدل شدن حتی یک کلمه هم با آن‌ها نبود، و فشار غیرقابل تصوری نیز روی آن‌ها وجود داشت، به‌طوری که این خانم نمی‌توانسته با هیچ‌کس صحبت بکند.

افراد دیگری از کشورهای دیگر نیز دقیقاً چنین گزارش‌ کرده‌اند که ما اتاقی را دیدیم که به ما گفته شد در این‌جا افرادی که خودکشی کرده‌اند تا زمان نامعلومی فقط سراسیمه به دور هم می‌چرخند.

خانمی که سه بار خودکشی کرده بود گزارش داد که برای من مسجل شده که اگر خودکشی‌ام با موفقیت به سرانجام برسد، به این حالت خواهم رسید و قطعاً می‌دانم که به کجا خواهم رفت؛ چون هر بار دقیقاً به همان اتاق فرستاده شدم. او می‌گوید برای من آشکار شد که چه بلایی سر بچه‌ها واطرافیانم آورده‌ام و باید زجر هر کسی را که درگیر این اقدام من شده است، با تمام تبعاتش لمس کنم و روحم باید عذاب فراوانی بابت آن تحمل کند؛ زیرا می‌دیدم که تمام غم پدرم و مادرم و بقیه‌ی اطرافیانم و حتی تأثیر نامطلوبی که بیگانگان از شنیدن خبر خودکشی من دریافت می‌کنند، به من متصل خواهد ماند.

مصاحبه‌کننده: به‌نظر شما، آیا این تجارب ثابت می‌کنند که تمام کارهایی که ما در این دنیا، به زندگی بعد از مرگمان مربوط خواهند شد و اعمال ما ارتباط نزدیکی با این تجارب دارد؟

دکتر نیکلای: اصولی که ما تاکنون شنیده‌ایم می‌تواند اثبات کند که کارهای انسان در این دنیا قطعاً تأثیراتی بر حیات پس از مرگش خواهد گذاشت. از این تجارب، این قانون به ما اثبات می‌شود که عشقْ عشق را به خودش جذب می‌کند و نفرتْ نفرت را. اگر من در زندگی‌ام نفرت و خشم را پرورش بدهم، بعد از مرگم نیز این احساسات را با خودم دارم و همان شخصیتی هستم که قبلاً بودم، وبا مرگم فقط از سفر زمینی‌ام برگشته‌ام.

انسان، در بُعد دیگر، به‌سمت کسانی که مثل خودش هستند و فرکانسش با آن‌ها هم‌سطح است کشیده می‌شود. با هر کاری که این‌جا با نفرت انجام می‌دهیم، زندگی آن طرف را برای خودمان سخت‌تر می‌کنیم. هسته‌ی اصلی تجارب نزدیک به مرگ ناخوشایند چنین پیام‌هایی است. عشق به این معناست که قلبمان برای محبت خالص به سایرین باز باشد، دیگران را جدی بگیریم، و ببخشیم. اگر انسان این کارها را کند، به سمت نور راه پیدا می‌کند.

مصاحبه‌کننده: این سخنان شما، همان است که انجیل می‌گوید که کارهای شما در این دنیا، زندگی بعدی شما را رقم می‌زند. آیا به‌سادگی می‌توانیم بگوییم که انسان‌های خوب تجربه‌ی خوشایند و نورانی دارند و انسان‌های نادرست تجربه‌ی جهنمی؟ آیا می‌توان چنین ادعای کلی‌ای داشت؟ مرزهایش کجاست؟ چون کسانی هستند که فکر می‌کنند چون در این جهان بدی کردند زندگی خوبی در انتظارشان نخواهد بود.

دکتر نیکلای: بله درست است؛ ولی انسان اجازه ندارد با این کلیت  نتیجه‌گیری کند. انسان‌هایی بوده‌اند که کارهای بدی د راین جهان مرتکب شده‌اند، ولی تجارب خوشایندی داشتند. در تجارب نزدیک به مرگ خودکشی نیز، در اکثرموارد، کسانی که خودکشی کردند تجربه‌ی نزدیک به مرگ خوشایندی داشتند؛ ولی در همین تجارب خوشایند به آن‌ها این پیام را داده‌اند که مواظب باشید طور دیگری هم می‌توانسته باشد.

به‌نظر من، پیام تجارب نزدیک به مرگ برای ما از دید الهیات و معنویت این است که ما با واقعیت‌های دیگری نیز ارتباط برقرار کنیم و نگاه تازه‌ای پیدا کنیم؛ چون اکثر ما اعتقادی به جهان آخرت نداریم؛ برای مثال، مسیحیان زیادی هستند که به همچنین اموری از جهان آخرت باور ندارند یا حداقل به این بُعد زندگی باور ندارند. تجربه‌ی نزدیک به مرگ دقیقاً کارش این است که ما را با بُعد دیگری مرتبط کند تا انسان تکلیفش را با این موضوع کاملاً روشن کند.

مصاحبه‌کننده: آیا افرادی که دیگران را کشته‌اند هم به نور می‌رسند؟

دکتر نیکلای: بله؛ آن‌ها هم می‌رسند؛ ولی با فاصله‌ی زمانی‌ای که ما نمی‌دانیم چقدر است. به بعضی‌ها، در حین عبور از تونل، وضعیتشان نشان داده شده است که تا مدت نامحدودی در وضعیت نابسامان و ترسناکشان خواهند ماند؛ ولی نهایتاً همه به نور خواهند رسید. به آن‌ها گفته شده است که این پروسه‌ی پالایش روح است.

مصاحبه‌کننده: آیا ممکن است که جهان آخرتِ انسان‌ها نسبت به تجربه‌ی نزدیک به مرگشان مختلف باشد؛ برای بعضی‌ها سطحی وبرای برخی عمیق؟ و آیا نباید منتظر باشیم که خداوند ما را به حق درستمان برساند؟

دکتر نیکلای: ما بدون توقف، همیشه به نتیجه‌ی اعمالمان متصل باقی می‌مانیم؛ ولی خداوند مجازات نمی‌کند؛ من خودم شخصاً این اعتقاد را دارم؛ چون در غیر این صورت، عشق بی‌قیدوشرط دروغی بزرگ محسوب خواهد شد. این هسته‌ی مرکزی تجارب نزدیک به مرگ است. این بدین معناست که من همان‌طور پذیرفته می‌شوم که هستم. تفاوت فقط در فضای پیرامون من و حالاتی هستند که به واسطه‌ی اعمالم به من متصل شده‌اند.

مصاحبه‌کننده: صحبت از عشق بی‌قیدوشرط شد. کسی که به خودش بمب بسته و رفته چند نفر را کشته چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ او هم درانتها به بهشت می‌رود؟

دکتر نیکلای: بله. آن کسی که به خودش هم بمب بسته و خودش و دیگران را کشته درانتها به بهشت خواهد رفت؛ ولی با تأخیر بسیار. می‌توانیم بگوییم که انسان‌ها در صف بیداری ایستاده‌اند. تجربه‌کننده‌ای که تجربه‌ی نزدیک به مرگ خوشایندی داشته گزارش می‌دهد که در مسیری که در داخل تونلی به سمت جلو در حرکت بوده، پشتش را می‌بیند که تعدادی از روح‌ها در تنگنای شدید و وضعیت بسیار ناراحت‌کننده‌ای در محدوده‌ی ترسناک و تاریکی منتظر هستند و متوجه می‌شود که آن‌ها نمی‌توانند به راهشان ادامه بدهند. البته به آن‌ها نشان داده می‌شود که آن‌ها در صف انتظارند و نهایتاً به سمت نور خواهند رفت. این بدین معناست که کسانی هم که در صف انتظارند به نور خواهند رسید؛ ولی معلوم نیست که چقدر طول بکشد.

 درحقیقت، این صف بیداری یک پروسه‌ی پالایش است. این تصور در باورهای مسیحیت هم صدق می‌کند. آن‌ها نیز وارد نور می‌شوند؛ ولی معلوم نیست که پروسه‌ی پالایش آن‌ها چقدرطول می‌کشد. ضمناً می‌خواهم در مورد این افراد که دیگران و خودشان را می‌کشند نکته‌ای را متذکر شوم. دلایل مختلفی برای خودکشی وجود دارد و به برخی از افرادی که تجربه‌ی نزدیک به مرگ عادی هم داشته‌اند نشان داده شده است که هرکسی با خودکشی وارد این مرحله خواهد شد. این به علل خودکشی بستگی دارد. بچه‌هایی هم هستند که بقیه را می‌کشند؛ چون افراد دیگر آن‌ها را تحریک کرده‌اند، و گناه کار آن‌ها را افرادی به دوش می‌کشند، که در بچه‌ها نفرت ایجاد کرده و آن‌ها را تحریک کرده‌اند نه این بچه‌ها.

برای همین هم در تجربه‌های ناخوشایند هم فرق‌هایی وجود دارد و ممکن است برخی‌ها در جهان بعدی اصلاً نتوانند وارد پروسه‌ی پالایش شوند و در صف انتظار بیایستند؛ چون بسیار مقصر بوده‌اند و آن‌چنان درخشم و نفرت فرو رفته‌اند که در جهان بعدی همین احوالات منفی را با خود دارند. کسی به اسم جرج ریکی عرصه‌ای از مردگان را دیده که همه از نفرت و خشونت پر بودند و آن‌ها کسانی بودند که گرایش‌های سیاسی خشونت‌آمیز و تعصبات مذهبی خشن داشتند و نفرت را ترویج می‌کردند و سعی می‌کردند که دیگران را برای کشتن مخالفانشان ترغیب کنند. آیا این افراد هم به نور می‌رسند یا نه؟ او می‌گوید پیرامون همین انسان‌های پر از خشم و نفرت انسان‌هایی بودند که از عشق و نورخداوند پر بودند. این بدین معناست که خداوند در آن نزدیکی‌هاست.

بااین‌حال، این سؤال وجود دارد که افرادی که پر از خشم و نفرت هستند و خالی از احساس عشق‌اند، چطوری به این نور می‌رسند؟ و چطور می‌توانند خودشان و قلبشان را به روی عشق باز کنند؛ چون آن‌ها با درون خودشان هرگز تصور و شناختی از عشق و محبت واقعی ندارند. هنوز طبق تجارب نزدیک به مرگ نمی‌دانیم برای این دسته از افراد چه اتفاقی می‌افتد تا بتوانند نور را ملاقات کنند؛ اما درنهایت، همه به نور خواهند رسید.

مصاحبه‌کننده: بنابر دیدگاه قابل قبولی، هدف نهایی نور است و هر انسانی باید به آن برسدو درنهایت نیز به آن خواهد رسید؛ ولی قبل از آن، باید هرکس جهانی را که خودش در درونش ساخته، تجربه کند.

دکتر نیکلای: بله، صحیح است. انسان در اتصال با کارهایی که در این جهان انجام داده است باقی می‌ماند. این قانون کارْما است که در خیلی از ادیان هم از آن یاد شده است. این را می‌توان در بوداییت و مسیحیت نیز یافت. در آموزه‌های این ادیان، هرکاری که فرد انجام دهد به خود او باز می‌گردد. انسان باید برای توسعه‌ی معنویتش بسیار تلاش کند. ما باید بررسی کنیم که در کدام مسیر می‌توانیم بیشترْ رشد معنوی کنیم؛ چون این برای زندگی اکنون ما مهم‌ترین خط مشی است. اگر به تجارب نزدیک به مرگ خوشایند و ناخوشایند دقت کنیم، آموزه‌های آن‌ها برای جهان آخرت ما بسیار مهم هستند.

مصاحبه‌کننده: رشد، معنای زندگی است؟ آیا این چیزی است که  برخی به‌خاطرش تجربه‌ی نزدیک به مرگ را تجربه می‌کنند؟

دکتر نیکلای: بله، می‌شود چنین جمع‌بندی کرد که رشد و توسعه‌ی خودمان با محور اصلی عشق ورزیدن، معنای زندگی است. مهمترین قضیه یادگیری عشق ورزیدن بدون قیدوشرط است. ما باید یاد بگیرم چگونه عشق بورزیم؛ چون عشق چیزی است که بعضی‌ها نمی‌توانند با آن سازگار شوند؛ اما انسان درابتدا باید یاد بگیرد که چطور با خودش رفتار کند و کنار بیاید و بعد یاد بگیرد که چطور با انسان‌های دیگر، به بهترین شکل، تعامل کند. همچنین رفتار ما با طبیعت و رفتار با حیوانات هم در این محدوده قرار دارند و همچنین با مواد غذایی.

مصاحبه‌کننده: وقتی در آن جهان به تجربه‌کنندگان نزدیک به مرگ، تصاویری از زندگی گذشته‌شان نشان داده می‌شود، آیا اعمالشان با ارزشیابی به آن‌ها نشان داده می‌شوند؟

دکتر نیکلای: بله، من این را شیوه‌ای عالی و درست برای درمان روان می‌بینم. افراد، در این تجارب، گاهی، در حضور جوهره‌هایی روحانی، زندگی‌شان را مرور می‌کنند. این موجودات روحانی، همانند روانشناسان خبره بسیار متبحرانه عمل می‌کنند؛ به این صورت که به فرد، بسیار خوش‌آمد می‌گویند و اعمالش را به هیچ وجه ارزش‌گذاری [یا قضاوت] نمی‌کنند؛ بلکه به او اجازه می‌‌‌دهند که او خودش شخصاً اعمال و اثرات آن‌ها را بر هستی و سایرین ببیند. چنین وضیعتی مشابه یک شرایط ایده‌آل برای روان‌درمانی است.

انسان وقتی پیش یک روانشناس می‌رود، نمی‌خواهد که او همانند یک بازپرس به او بگوید چه درست است و چه نادرست؛ بلکه فرد این‌طوری درمان می‌شود که خودش نتیجه‌ی اعمالش را جلوی چشمانش به واضح‌ترین و هشیارانه‌ترین حالت ممکن ببیند. او می‌خواهد که همین‌گونه که هست دوست داشته شود و موردقضاوت قرار نگیرد، و حس کند که روانشناسش در کنار او ایستاده و با عشق اجازه می‌دهد خودش رفتارش را به بهترین شیوه ارزیابی کند که چه کاری را اشتباه انجام داده و چه کاری را درست یا کدام را می‌توانسته بهتر انجام دهد؛ و آنچه در مرحله‌ی مرور زندگی تجربه‌کنندگان نزدیک به مرگ اتفاق میفتد دقیقاً همین‌طور است و به آن‌ها نشان داده می‌شود که سر خودش و سایرین چه بلایی آورده است (با خنده).

همچنین انسان در این مقطع، زاویه‌ی نگاهش عوض می‌شود. او یک ناظر است؛ یعنی نمی‌تواند هیچ‌چیز را حاشا کند. او بیرون از بدن جسمانی‌اش قرار گرفته و همه‌ی لحظات زندگی‌اش را با بیشترین دقت تماشا می‌کند. یعنی از یک منظرِ بسیار شفاف دیگر این تصاویر را نگاه می‌کند، می‌تواند از خودش بیرون بیاید و عملش را از بیرون نگاه کند و در آن واحد، احساسات سایر افراد هم درک کند؛ یعنی خودش را در پوست دیگری هم می‌بیند. به او این امکان داده می‌شود که تمام احساسات افراد دیگر را هم به کامل‌ترین وجه ممکن تجربه کند.

مصاحبه‌کننده: شما در شبکه‌ی تجارب مرگ آلمان فعال هستید. چه چیزی شما را به این سمت کشاند؟

دکتر نیکلای: من در روانشناسی تحصیل کردم و در گذشته‌ها با کتاب زندگی پس از مرگ از ریموند مودی آشنا بودم و بسیار به آن مشغول بودم. تجارب خروج روح از بدن برایم بسیار جالب بود، مثلاً [در این کتاب گزارش‌هایی آمده بود که] برخی‌ها، حین عمل جراحی، در کنار سقف، معلق بودند و عمل جراحی خودشان را از دو سه متری نگاه می‌کردند. افکار من بسیار درگیر این قضیه شده بود و می‌خواستم که آن را ثابت کنم. من از جنبه‌های گوناگونی، به تحقیقات علمی روی این پدیده روی آوردم. همچنین از تحقیقات دکتر میشاییل باوم، متخصص قلب آمریکایی بسیار بهره بردم که از تجارب خروج روح از بدن از بیمارانی در کلینیک قلب، در طی روند پروسه‌ی عملشان، گزارش می‌دهد. ما متوجه می‌شویم که آن‌ها چیزهایی را دیده‌اند که امکان دیدنش را به هیچ وجه نداشته‌اند، و این قضیه من را برای فعالیت‌های بعدی‌ام کاملاً متقاعد کرد که این‌جا مفاهیمی وجود دارد که انسان نمی‌تواند با منطق جاری توضیحشان بدهد.

مصاحبه‌کننده: شما یک کتاب برای جهان آخرت نوشته‌اید نام کتابتان «رفتن به‌سوی نور» است. موضوع کتابتان دقیقاً چیست؟

دکتر نیکلای: همین مطالبی که ما اکنون درباره‌ی آن‌ها صحبت کردیم. در این کتاب، دیدگاه‌های مختلف به جهان آخرت را عنوان کردم و همچنین بررسی تجاربی که با نور بوده و با آن یکی شده‌اند. به جنبه‌های ناخوشایند برخی تجارب نیز پرداخته‌ام و نیز این موضوع را بررسی کردم که کسی که خودش و دیگران را کشته آیا بعدها به بهشت خواهد رفت. محور دیگر کتاب، چگونگی مرگ است. محور دیگر کتاب، تأثیر تجربه‌ی نزدیک به مرگ روی تجربه‌کنندگان است که چطور نگاهشان را به مرگ و جهان آخرت عوض کرده است. از دیگر محورهای کتاب، بررسی این موضوع است که تجارب نزدیک به مرگ ناخوشایند برای زندگی ما چه پیامی دارد، و اگر این تجارب را جدی بگیریم، چگونه باید زندگی کنیم.

مصاحبه‌کننده: آقای دکتر من از صمیم قلبم از شما تشکر می‌کنم.

مطالب مرتبط

4 دیدگاه‌

  1. مهدی قربانی گفت:

    باسلام
    عالی عالی بود من عاشق اینگونه مقالات وسخنان هستم و از صمیم قلب برای دکتر نیکلای و گزارشگر و مترجم مقاله و تمام تهیه کنندگان و گرد آورندگان و همه کسانی که به نحوی کمک نموده اند آرزوی سعادت هردو جهان را دارم،بنده بیش از صدها فیلم و مقاله و کتاب در مورد اینگونه تجارب دیده و خوانده ام و تاثیرات مثبت آن ها را در زندگیم دیده ام.با تشکر از تمام کسانی که در راه خوشبختی انسان ها و هدایت انسان ها بسوی نور و عشق گامی بر می دارند.

    • Ali گفت:

      سلام و عرض ادب
      متشکرم از کامنت زیبای شما.
      خوشحالیم که این مطلب برای شما تاثیرگذار و جالب بوده است.
      ارزوی بهترین ها برای شما دوست و همراه عزیز

  2. Elena گفت:

    سلام
    اگر امکان دارد شماره تماس یا ایمیل خانم گلاره سادات اخوی رو برای من بفرستید.
    متشكرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *