آسیب‌شناسی مقدس‌انگاری تجربه‌های نزدیک به مرگ

متن ویراستۀ گفت‌وگوی زندۀ اینستاگرامی با موضوع

«آسیب‌شناسی مقدس‌انگاری تجربه‌های نزدیک به مرگ»

تنظیم و ویرایش: حمیده قَمری

به اهتمام دپارتمان تحقیقات تجارب نزدیک به مرگ در ایران، سه‌شنبه هشتم مهرماه، گفت‌وگوی زندۀ اینستاگرامی، با موضوع «آسیب‌شناسی مقدس‌انگاری تجربه‌های نزدیک به مرگ» برگزار شد. در این گفت‌وگو دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا (محقق و پژوهش‌گر فلسفه و عرفان) به سؤالات دکتر علی قاسمیان (روان‌شناس و محقق تجارب نزدیک به مرگ) در باب امکان مقدس‌انگاری تجربه‌های نزدیک به مرگ و آسیب‌های احتمالی معطوف به آن پاسخ داد. متن ویراستۀ این گفت‌وگو در ادامه قابل‌‌ملاحظه است.

به نام خدا

با عرض سلام و ادب خدمت شما و همه دوستانی که ما را دنبال می‌کنند. اگر اجازه بفرمایید امروز که مصادف است با روز بزرگداشت مولانا با ابیاتی از مثنوی آغاز کنم که نوعی دعا و نیایش و زبان حال ما در این روزگار بلاخیزی است که در آن به سر می‌بریم و بعد در خدمت شما خواهم بود.

یا غیاثَ المستغیثین اِهدِنا

لا افتخارَ بالعلوم والغِنی

لا تُزِغ قلباً هَدَیتَ بالکَرم

و اصرِف السوءَ الّذی خَطّ القلم

بگذران از جان ما سوءُ القضا

وامبُر ما را ز اِخوان صفا

تلخ‌تر از فُرقت تو هیچ نیست

بی‌پناهت غیر پیچاپیچ نیست

ـ من هم همزمانی این گفت‌وگو را با روز بزرگداشت مولوی به فال نیک می‌گیرم و نخستین پرسشم را با این مقدمه آغاز می‌کنم که وقتی پژوهش دربارۀ موضوع تجربه‌های نزدیک به مرگ را آغاز کردم، همواره با این سؤال از سوی مخاطب مواجه می‌شدم که آیا این تجارب واقعی هستند و یا خیر؟ دربارۀ این پرسش از سوی معتقدان و منتقدان به قدر کافی و بسنده بحث و گفت‌وگو شده است. امّا پرسش چالش‌برانگیز دیگری که ذهن مرا درگیر کرده این است که ما تا چه اندازه می‌توانیم روی این تجارب و کسانی که این تجارب را بیان کرده‌اند، حساب باز کنیم؟ البته پیش از پرداختن به این پرسش بهتر است که به‌عنوان کسی که به صورت آکادمیک و علمی دربارۀ موضوع تجارب نزدیک به مرگ در ایران پژوهش کرده‌اید، بفرمایید اصلاً آیا تجربیات نزدیک به مرگ را جزو دستۀ تجارب معنوی و دینی قرار می‌دهید یا خیر؟

ابتدا دو نکته دربارۀ خودِ عنوان این جلسه یعنی «آسیب‌شناسی مقدس‌انگاری تجربه‌های نزدیک به مرگ است » باید عرض کنم و سپس به صورت تفصیلی به پرسش شما می‌پردازم. این عنوان دربرگیرندۀ دو مدعا است: یکی اینکه نوعی مقدس‌انگاری دربارۀ تجربه‌های نزدیک به مرگ اتفاق افتاده است. این اتفاق دست‌کم در میان برخی از افرادی که نگاه مثبتی به این تجربه‌ها دارند و محتوای آن را تقریباً به‌طور کامل می‌پذیرند واقع شده است. مدعای دوم این است که امکان دارد آسیب‌هایی متوجّه این مقدس‌انگاری شود.

اما در پاسخ به پرسش اصلی شما باید گفت: ما نمی‌توانیم دربارۀ همۀ تجربیات نزدیک به مرگ حکم واحدی صادر کنیم و بایستی دست به تفکیک بزنیم. پیش از این، ترجیح می‌دهم که تلقی خود را از تجربۀ مقدس خدمت شما بیان کنم تا ببینیم که آیا اصولاً گزارش‌های موجود دربارۀ تجربه‌های نزدیک به مرگ را می‌توان مصداقی از تجربه‌های مقدس به‌شمار آورد؟ و اگر چنین است، آیا می‌توانیم آن را به تمام گزارش‌های موجود تسرّی بدهیم یا اینکه بایستی دست به تفکیک بزنیم؟

به نظر من یک تجربۀ مقدس بایستی دست‌کم سه ویژگی اساسی داشته باشد:

اول اینکه باید «ناشی از» و یا «ناظر به» امر قدسی، اُلوهیانه و یا حقیقت غایی باشد که شاید بتوان گفت اصلی‌ترین شرط یک تجربۀ قدسی است.

دوم اینکه باید نمایانگر تصویری مطابق با واقع از حقیقت باشد.

و سوم اینکه لزوماً بایستی به خُلقیات و زیستی اخلاقی و معنوی منجر شود.

این سه‌ ویژگی از اصلی‌ترین ویژگی‌های یک تجربۀ مقدس است. حال اگر توافق کنیم و این سه مؤلفه را به عنوان مؤلفه‌های اصلی تجربۀ مقدس بپذیریم، آنگاه بایستی مورد‌به‌مورد تجربه‌های نزدیک به مرگ و اثرات پسینی آن‌ها را در زندگی تجربه‌گران دنبال کنیم و ببینیم که آیا این سه ویژگی در این تجربه‌ها وجود دارد یا خیر.

بنابراین پاسخ اجمالی و مختصر من به پرسش شما این است که حکم کلی نمی‌توانیم صادر کنیم، امّا اجمالاً این را متذکر می‌شوم که پاره‌ای از تجربه‌های نزدیک به مرگ وجود دارد که می‌توانیم آن‌ها را نوعی تجربۀ مقدس به‌شمار آوریم و حتی با نوعی تسامح، آن‌ها را نوعی تجربۀ عرفانی قلمداد کنیم.

نکتۀ جالب توجه این است که این موضوع، کم‌و‌بیش دربارۀ تجربیات عرفانی هم موضوعیت دارد؛ یعنی می‌توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تجربه‌های به‌اصطلاح عرفانی هم لزوماً تجربه‌هایی مقدس‌اند؟ اگر این سؤال را از من بپرسید (که البته از موضوع بحث امشب ما خارج است) به شما پاسخ خواهم داد که لزوماً هر تجربه‌ای که از آن به عنوان تجربۀ عرفانی یاد می‌شود، مصداقی از تجربۀ مقدس نیست. دست‌کم، پاره‌ای از تجربه‌های به‌اصطلاح عرفانی هستند که فاقد مؤلفۀ سوم هستند، یعنی به‌جای اینکه به زیستی اخلاقی و معنوی منجر شوند، گاهی منجر به ایجاد نوعی تکبر و خودبرتربینی کاذب در فرد تجربه‌گر شده‌اند. به قول مولانا:

از قضا سرکنگبین صفرا فزود

روغن بادام خشکی می‌نمود

درحالی‌که من فکر می‌کنم یک تجربه مقدس لزوماً، تأکید می‌کنم لزوماً، بایستی به زیستی اخلاقی و معنوی منجر شود. اگر تجربه‌ای، اعم از اینکه تجربۀ نزدیک به مرگ باشد و یا تجربه به‌اصطلاح عرفانی، به چنین زیستی نینجامد، شما حق دارید تا در قدسی بودن آن تردید کنید.

بنابراین ما به‌هیچ‌عنوان نمی‌توانیم همۀ تجربه‌های نزدیک به مرگ را نوعی تجربه قدسی بینگاریم، امّا پاره‌ای از تجربه‌ها هستند که به معنایی که توضیح دادم، تجربه‌هایی مقدس به‌شمار می‌آیند.

ـ شما سه مؤلفه برای یک تجربۀ مقدس در نظر گرفته‌‌اید. آیا می‌توانیم دربارۀ تجربه‌گری که مؤلفۀ یک و دو را دارد ولی فاقد مؤلفه سوم است، بگوییم که تجربه نزدیک به مرگ نداشته است؟ یعنی تجربه‌هایی را که فاقد مؤلفۀ سوم هستند، باید از شمار تجارب نزدیک به مرگ خارج کنیم و در تقسیم‌بندی جداگانۀ دیگری قرار دهیم؟

خیر. این امکان وجود دارد که تجربه‌ای حدّ نصاب تجربه‌های نزدیگ به مرگ را احراز کرده باشد و از حیث تخصصی و بر اساس شاخص‌های موجود، نظیر شاخص گریسون (Greyson Scale)، تجربه‌ای نزدیک به مرگ حتی با ماهیت استعلایی به‌شمار آید، امّا این به‌تنهایی یک تجربۀ نزدیک به مرگ را به تجربه‌ای مقدس، با اوصافی که برای آن ذکر کردیم، تبدیل نمی‌کند و دقیقاً به تجربه‌های به‌اصطلاح عرفانی هم می‌توانید از این منظر بنگرید. جالب است که خود عارفان آثاری دربارۀ آسیب‌شناسی تجربه‌های عرفانی نگاشته‌اند. به‌عنوان مثال، یکی از عارفان سده ششم و هفتم به نام روزبهان بَقلی، کتابی با عنوان غلطات السالکین دارد که در بخشی از این کتاب گوشزد می‌کند که ممکن است برخی از تجربه‌های به‌اصطلاح عرفانی نه‌تنها به تقرب به خدا و زیستی اخلاقی و معنوی و منجر نشود، بلکه ماهیت رهزن پیدا کند و فرد را از مسیری که در آن گام برمی‌دارد، دور کند. این مطلب دربارۀ تجربه‌های نزدیک به مرگ هم صدق می‌کند. ما نمونه‌هایی از تجارب نزدیک به مرگ سراغ داریم که علی‌رغم ماهیت استعلایی تجربه، به زیستی اخلاقی و معنوی نینجامیده است. در چنین مواردی معمولاً فرد دچار نوعی خودبرتربینی کاذب می‌شود و از آنجا که فکر می‌کند انسانی نظرکرده و برگزیده است، از سر تفاخر و خودبزرگ‌بینی به سایر انسان‌ها می‌نگرد.

ـ  سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که چه کسی می‌تواند تقدس یک تجربه و احراز معیارهای سه‌گانه‌ای را که گفتید تشخیص دهد؟

سؤال بسیار مهم و دشواری است. به نظر من، ما آدمیان عادی با این بضاعت عقل متعارف بشری، نمی‌توانیم ویژگی اول و دوم را احراز کنیم ولی از رهگذر ویژگی سوم تا حدی می‌توانیم نسبت به مؤلفۀ اول و دوم اطمینان نسبی حاصل کنیم؛ یعنی وقتی تحول عمیق اخلاقی و معنوی در زندگی فرد ایجاد شود، محتملاً نشان از آن دارد که تجربۀ وی ناظر به حقیقت الوهی بوده است.

در این میان، به یک نکته مهم در باب تقدس تجربه‌های نزدیک به مرگ باید توجه داشت و آن اینکه گاهی تجربه‌گر، به نحو آگاهانه و یا ناآگاهانه، نوعی قداست به تجربه‌اش تزریق می‌کند؛ به این ترتیب که گاهی اوقات بعضی از باورهای قداست‌یافتۀ پیشین او، در مقام نقل و روایت تجربه، به اصل تجربه اضافه و یا بار می‌شود. در حالی‌که خود تجربه، چنان که اتفاق افتاده، یعنی با حذف دخالت‌های تفسیری تجربه‌گر، فاقد این اضافات است. علاوه بر این، گاهی از طریق رسانه‌ها و منتشرکنندگان این تجربه‌ها نیز نوعی قداست به آن‌ها تزریق می‌شود. به‌عنوان نمونه، ماه رمضان امسال برنامۀ گفت‌و‌گومحوری در شبکه چهار تلویزیون با عنوان «زندگی پس از زندگی» پخش شد که ظاهراً نام آن از عنوان کتاب ریموند مودی(Raymond Moody) گرفته شده است. وقتی شما این برنامه را هنگام افطار و در ماه رمضان پخش می‌کنید، خود این شرایط زمانی، نوعی قداست به تجربه‌ها می‌بخشد. این نکته بسیار دقیقی است که باید در تجربه‌ها نسبت به آن آگاه باشیم تا بتوانیم دخالت‌های تفسیری را حتی‌المقدور از اصل تجربه تفکیک کنیم. البته این کار بسیار سختی است، به‌خصوص وقتی که دخالت‌های تفسیری در مقام نقل و روایت، از سوی خود تجربه‌گر اتفاق می‌افتد.

ـ به نظر می‌رسد که تجربه‌گران انتخاب شده‌اند تا چنین تجربه‌ای داشته باشند و رسالتشان این است که بازگردند و پیام خاصی را به همۀ انسان‌ها برسانند. آیا این وظیفه و مسؤولیت می‌تواند عاملی برای برتری این افراد بر دیگر انسان‌ها باشد و آیا اصولاً تجربه‌گران انسان‌هایی برگزیده‌اند؟

تلقی شخصی بنده دربارۀ برگزیدگی این است که همه انسان‌ها به نوعی برگزیده هستند. ما در متون اسلامی هم شواهدی دالّ بر آن داریم. وقتی در قرآن سخن از فطرت الهی به میان می‌آید و به تمام انسان‌ها نسبت داده می‌شود(فِطْرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِى فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيْهَا) و یا وقتی به همراهی همیشگی خداوند با انسان اشاره می‌شود (هُو مَعَکُم اَینَما کُنتُم) بنابراین، در معنایی عام و کلی همه ما برگزیده‌ایم. به تعبیر برخی عارفان، رحمت رحمانی حضرت حق همۀ موجودات عالم را در برگرفته است. اما دربارۀ تجربه‌گران، بیش از آنکه قائل به مفهوم برگزیدی باشم، فکر می‌کنم که خداوند به این افراد موهبتی عطا کرده است که باید همراه با نوعی آزمایش و امتحان و ابتلا در نظر گرفته شود. بسته به این‌که فرد تجربه‌گر نسبت به این موهبت چه واکنشی نشان می‌دهد، چه بسا منجر به برگزیدگی خاص او شود، در غیر این صورت، به صرف داشتن یک تجربه نزدیک به مرگ، نمی‌توان کسی را انسانی برگزیده به‌معنای خاص تلقی کرد.

ـ یعنی نباید این تجربه را به‌عنوان یک امتیاز خاص برای فرد تجربه‌گر درنظر بگیریم؟

خیر، چون خود تجربه‌گر تلاشی برای وقوع این رویداد نکرده است. این تجربه یک حادثه و اتفاق بوده است و در خلال این اتفاق هم چه‌بسا حقایقی برای فرد کشف شده که نگاهش را به جهان تغییر داده است، امّا حفظ این حس‌و‌حال و نظرگاه و به‌کارگیری آن در مسیر درست است که در نهایت می‌تواند منجر به برگزیدگی تجربه‌گر به معنای خاص کلمه شود.

ـ شاید اگر از این دید به تجربه‌ها نگاه کنیم، جدا از اینکه از شنیدن آن‌ها شادمان می‌شویم و لذت می‌بریم، فکر کنیم که چنین تجربه‌هایی مسؤولیت مضاعف می‌آورد. از این منظر شاید چنین تجربه‌هایی نه امتیاز خاص، بلکه منشأ نوعی مسؤولیت خاص است.

سؤال دیگری که اینجا مطرح می‌شود این است که ما در برابر توصیه‌های اخلاقی و معنوی تجربه‌گران که در مواردی با توصیه‌های مرسوم دینی و مذهبی در تضاد است، چه موضعی باید اتخاذ کنیم؟ نگاه ما به این توصیه‌ها باید نگاهی پذیرنده باشد یا نقادانه؟

در پاسخ به سؤال شما ابتدا به یک اصل کلی اشاره می‌کنم. شاید کسانی در این اصل کلی مناقشه کنند، امّا شخصاً به این اصل کلی، که به‌نظرم شواهد و دلایل کافی به سود آن وجود دارد، معتقدم و آن این است که هیچ‌کس صرفاً از طریق تجربه نزدیک به مرگ نمی‌تواند به یک عارف و حکیم و انسانی فرزانه تبدیل شود. دست‌یابی به حکمت و فرزانگی، مرارت‌های فراوانی می‌طلبد. بنابراین صرفاً یک تجربه نزدیک به مرگ، فرد را به انسانی حکیم و فرزانه تبدیل نمی‌کند و از‌این‌رو، نباید به همه تفاسیر و تعابیر و دیدگاه‌های تجربه‌گران به چشم سخنان فرزانگان و حکیمان و عارفان واصل نظر کرد. این توصیه‌ها باید با معیارهایی راستی‌آزمایی شوند. البته در اینکه این معیارها چه باید باشد، مباحث و مناقشات فراوانی وجود دارد.

توصیه به مهربانی، کسب معرفت و خودشناسی، توصیه‌های عمومی همۀ فرزانگان و حکیمان در همه اقوام و ملل بوده است. این‌ها امور بدیعی نیست که تجربه‌گران، نخستین‌بار از آن سخن گفته باشند، امّا از این منظر که این سخنان، نتیجۀ بخشی از تجربه زیستۀ این افراد است، برای ما طعم دیگری دارد. از آنجا که این افراد، سخنان و توصیه‌هایشان را به‌واسطه تجربه‌ای زیسته در هاضمه روحی خود پرورده‌اند، برای ما دلنشین‌تر است؛ وگرنه، کتب عارفان و فرزانگان مملو از  توصیه‌هایی مبنی بر محبت به خلق، ضرورت خودشناسی و پرهیز از تکبر و خودبزرگ‌بینی و… است که نمی‌توان به‌عنوان دست‌آوردهای اخلاقی خاص تجربه‌گران بدان نگریست. امّا اینجا باید به یک نکته‌ توجه داشت؛ اگرچه گفتیم که یک تجربۀ نزدیک به مرگ لزوماً فرد را به انسانی حکیم و فرزانه بدل نمی‌کند، امّا در مواردی تجربه‌های نزدیک به مرگ همانند کاتالیزور، به‌عنوان عاملی تسهیل‌کننده، عمل می‌کنند و فرد را در بستر حکمت و فرزانگی قرار می‌دهند، اگر فرد در این بستر  قرار گرفت، حتماً نشانه‌هایی از خود بروز می‌دهد. شاید زبان حال چنین فردی، در این ابیات مولانا انعکاس داشته باشد:

ای دهندۀ عقل‌ها فریاد رس

تا نخواهی تو نخواهد هیچ‌کس

هم طلب از توست و هم آن نیکویی

ما کی‌ام اول تویی آخِر تویی

هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش

ما همه لاشیم با چندین تراش

آنکه در مسیر حکمت و فرزانگی قرار گرفته، زبان حالش تواضع و عجز است؛ اعم از عجز و تواضع عملی و عجز و تواضع معرفتی. اگر کسی مقتضای احوالش پس از تجربه چنین است، پس تجربه‌اش نقش اصلی خود را ایفا کرده و او را در  مسیر حکمت و فرزانگی به پیش می‌برد.

ـ به نظر شما چرا این همه ذوق و شوق و علاقه نسبت‌به شنیدن گزارش‌های تجارب نزدیک به مرگ وجود دارد؟

مرگ همواره برای انسان‌ها مقوله‌ای پرسش‌برانگیز بوده است و در طول تاریخ، انسان‌ها همواره درباره امکان و کیفیت زندگی پس از مرگ کنجکاو بوده‌اند. حتّی در برخی از سنت‌های دینی سازوکارهایی تدارک می‌دیدند تا به‌صورت تصنعی و مدیریت‌شده، افرادی به زندگی پس از مرگ فرستاده شوند و از آنجا خبر بیاورند. محتوای کتاب ارداویراف‌نامه دقیقاً چنین چیزی است؛ یعنی قهرمان داستان کسی است که موبدان برای تحکیم ایمان پیروان آیین زرتشت، او را از طریق نوشاندن یک نوشیدنی سکرآور راهی جهان پس از مرگ می‌کنند تا دربارۀ صدق تعالیم آئینی آنان پیام‌های اطمینان‌بخش برایشان به ارمغان بیاورد. بنابراین خیلی طبیعی است که این موضوع اقلیم کنجکاوی‌برانگیزی باشد، به‌خصوص برای کسانی که گاهی در آموزه‌های دینی‌شان با تردیدها و دشواری‌هایی روبه‌رو شده‌اند.

رویکرد نقادانه در قبال مقدس‌انگاری تجارب نزدیک به مرگ مستلزم چه موازینی است؟ به عبارت دیگر، چگونه می‌توانیم درعین بهره‌مندی از توصیه‌های تجربه‌گران، در دام این مقدس‌انگاری گرفتار نشویم؟

من معتقدم که هر فردی در طول زندگی‌اش باید به یک نظام اخلاقی و معنویِ معیار دست یابد. دست‌یابی به چنین نظامی در روزگاری که ما در آن به سر می‌بریم، به‌سادگی میسر نمی‌شود، امّا به‌هرحال وظیفۀ انسان دغدغه‌مند، دست‌یابی به چنین نظام معیاری است که می‌تواند معنابخش زندگی او باشد.

ـ آیا از رهگذر تجارب نزدیک به مرگ می‌توانیم به چنین نظام معیاری دست یابیم یا اینکه باید با داشتن چنین نظام معیاری به سراغ بررسی اینگونه تجارب برویم؟

به نظرم باید نخست نظام معیارمان را به‌دست آوریم. امّا در مواقعی، تجربه‌های نزدیک به مرگ می‌توانند مؤلفه‌های نظام اخلاقی و معنوی ما را تقویت و گاهی نقد کنند. این احتمال وجود دارد که این‌گونه تجربه‌ها در مواردی مستلزم تجدیدنظر نسبت‌به برخی از مؤلفه‌های نظام معیار اخلاقی و معنوی ما باشند، به‌ویژه وقتی خود ما صاحب یک تجربه نزدیک به مرگ بوده باشیم.

اما اینکه مواجهۀ نقادانه چگونه مواجهه‌ای است، باید به سه نکته در‌این‌باره توجه داشته باشیم:

نکتۀ اول اینکه همه تجربه‌های نزدیک به مرگ ماهیت استعلایی و آن‌جهانی ندارند تا اصطلاحاً قدسی انگاشته شوند. برای نمونه، برخی از تجربه‌های نزدیک به مرگ صرفاً ناظر به تجربۀ خروج از کالبد هستند که در طی آن فرد اتفاقات و رویدادهای محیط اطرافش را می‌بیند و چه‌بسا می‌تواند برخی از حالات و ذهنیات افراد پیرامون خود را ادراک کند. این تجربه‌ها لزوماً ماهیت آن‌جهانی ندارند که بخواهیم آن‌ها را تجربه‌های قدسی قلمداد کنیم و یا احیاناً  آن‌ها را در کنار تجربه‌های عرفانی قرار دهیم.

نکته دوم اینکه حتی تجربه‌های نزدیک به مرگی که ماهیت استعلایی دارند، لزوماً منجر به بروز حکمت و فرزانگی و معرفت به حقیقت نمی‌شوند.

و نکته سوم اینکه قداست‌بخشی تفسیری تجربه‌گران و نیز رسانه‌ها در مقام نقل و روایت تجربه‌های نزدیک به مرگ مسألۀ مهم و سرنوشت‌سازی است که نباید از کنار آن به سادگی گذشت. در این میان، باید متوجۀ دخالت‌های تفسیری تجربه‌گران در مقام نقل و روایت تجربه‌ و نیز شیطنت‌ها و گاهی نابخردی‌های رسانه‌ای در انعکاس تجربه‌های نزدیک به مرگ باشیم. به عنوان مثال، در برنامۀ تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» بارها دیده می‌شد که هنگام روایت تجربه از سوی تجربه‌گر، مصاحبه‌کننده با طرح پرسشی جهت‌دار، به اصل رویداد و گزارش آن، بار الاهیاتی تزریق می‌کند و شما می‌دیدید که بعد از طرح اینگونه پرسش‌ها، حتی فرد تجربه‌گر هم با حالت پذیرندگی آن را تصدیق و گاهی اوقات تشدید می‌کرد. اینگونه دخالت‌های تفسیری را باید با دقت و وسواس زیرنظر داشت. مصاحبه‌کنندگان در این موارد باید در گفت‌و‌گوها و خصوصاً گفت‌وگوهای علمی و محققانه، بسیار هوشمندانه پرسش‌های خود را مطرح کنند و مراقب باشند تا فرد تجربه‌گر را در مسیری قرار ندهند که در اصل رویداد تجربه دخل و تصرفِ تفسیری ناروا کند.

ـ دقیقاً تفاوت یک کار علمی با کار ژورنالیستی و رسانه‌ای همین است. در تأیید سخنان شما باید این نکته را متذکر شوم که خانم دکتر جنیس هلدن(Janice Holden) از محققان برجسته در حوزه تجارب نزدیک به مرگ هم تأکید داشتند که در بحث تغییرات روحی و روانی و یا فیزیکی بعد از تجربه، ما حق نداریم پرسش‌های جهت‌دار طرح کنیم و مثلا این پرسش را مطرح کنیم که «بعد از این تجربه چه تغییراتی در زندگی شما ایجاد شده است؟» بلکه به‌جای این سوال باید پرسید: «آیا اصولاً پس از تجربه تغییراتی در زندگی شما پدید آمده است؟»

بله. کاملاً درست است. در واقع خود پرسش نخست، القاکنندۀ این معنا است که لزوماً تغییراتی ایجاد شده است، در حالی که چه‌بسا واقعاً تغییرات محسوسی در زندگی تجربه‌گر پدید نیامده باشد.

ـ از فرصتی که در اختیار ما قراردادید بسیار سپاسگزاریم.

من نیز از شما متشکرم.

مطالب مرتبط

4 دیدگاه‌

  1. نادر گفت:

    با سلام و احترام، بنظر بنده بهتر بود برای برنامه مستند زندگی پس از زندگی، در ابتدا عنوان میشد که تمام محتویات برنامه صرفاً از دیدگاه اسلامی با نگرش سیاسی و حکومتی حاضر تهیه و تنظیم شده است.
    وقتی جهت کارشناسی و تحلیل برنامه، از افراد روحانی و معمم استفاده می‌شود، مؤید این نکته است که برنامه فوق را به هیچ عنوان نمی توان یک مستند علمی و تحقیقاتی محسوب نمود که دغدغه کشف حقیقت را بدون هیچ نوع نگرش مذهبی و عقیدتی خاص داشته باشد.
    هر چند که تهیه کنندگان برنامه مذکور با پخش قسمت‌هایی خاص از مصاحبه با کارشناسان خارجی و غیر مسلمان، مدعی ارائه یک تحقیق بی طرفانه باشند.

    • وحیده گفت:

      با سلام
      بنظرم شما نبین کی میگه، ببین چی میگه.
      شما تجربه رو بشنوید، حالا هرکی که هست. باور شخصی من اینه که جز سه مورد هیچ چیز مهم نیست:١-خالق و خودمون رو بشناسیم ٢-خدمت کنیم ٣-ظلم و بدی نکنیم. و اونقدری که ترتیب اینا از آخر به اول مهمه، برعکسش نیست. یعنی ما اول باید عاری از بدی باشیم مخصوصا نسبت به دیگران، جانوران و…حتی خودمون. و بعد در صورت توان خدمت کنیم حتی شده یه لبخند. و در آخر حق الهی رو به جا بیاریم.
      نباید اونقدر سختش کرد. که عمدهء بیان تجربه‌گران هم غیر از این نیست. اصل رو باید شنید و پذیرفت. بقیه‌ش انقدر هم اهمیت نداره. و خب آقای موزون بندهء خدا تو این مملکت و این حکومت زندگی میکنه. اولا که چاره‌ای نداره. دوما که فکر میکنم عمیقا باور داره به اسلام و شاید این باعث میشه چیزهای بیشتری هم در این مورد درک کنه. ولی دین الهی همون سه اصله، نه فراتر و دست‌وپاگیر تر

  2. ناصر گفت:

    با عرض سلام و ادب
    بنده می خواستم با دکتر اعتمادی نیا ارتباط بگیرم جهت راهنمایی در رساله دکتری در مسئله تجربه های نزدیک به مرگ
    ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *