آیا «تجارب نزدیک به مرگ» واقعی هستند؟ (بخش اول)
این تجربه اثباتی بر وجود بهشت یا جهنم نیست، اما میتواند پدیده ای امیدبخش باشد.
جان مارتین فیشر (استاد فلسفه)
منبع نیویورک تایمز
ترجمه: سمیرا رزاقی
«آیا بر دروازه های محشر ایستاده ای؟ یا آنچه در پس دروازه های مرگ است را دیده ای؟ آیا بر لبه کائنات بوده ای؟» در عهد عتیق، صدای گردباد این سؤالات را از یعقوب میپرسد. پاسخ تلویحی خیر است چرا که به نظر میرسد این توانایی ها از امتیازات الهی باشد. برای بشر، بهشت، یک مکان محدود به دروازه هاست که معمولاً ما حتی نمیتوانیم از اینجا روی زمین به درونش بنگریم. این یک دلیل (در میان دلایل بسیار) است که تجارب نزدیک به مرگ باعث شگفتی شده است. به نظر میرسد این تجارب «دیدی الهی» از چیزی که ورای درک ما وجود دارد، در اختیار ما قرار میدهد. این تجارب ما را به لبه کائنات میبرد.
در حالیکه «تجارب نزدیک به مرگ» یک اصطلاح دقیق علمی نیست اما اکثر ما در درک معنای آن توافق داریم. بدیهی است که تجربه نزدیک مرگ در یک «فضای نزدیک به مرگ» رخ میدهد- وضعیتی که در آن زندگی جسمانی فرد در مخاطره است. اغلب اشخاصی که تجارب نزدیک مرگ را مطالعه کرده یا مورد بحث قرار داده اند موافق هستند که آنها را باید در شمار تجاربی آورد که فرد در آن هشیار و آگاه نبوده است و این ویژگیهای مهم را دارد: تجربه «خروج از بدن» که در آن شخص بالای جسد فیزیکی خود شناور است و میتواند جسد خود و پیرامونش را ببیند؛ مرور زندگی؛ راهنمایی شدن توسط عزیزان درگذشته یا شخصیتهای دینی مورد احترام به سوی قلمرو «تحت حفاظت» (نوری در تاریکی، قلمرویی محدود به دروازه یا حصار؛ سوی دیگر رودخانه). بسیاری از افرادی که تجربه نزدیک مرگ داشته اند، تحولات عمیقی را در زندگی فردی و اجتماعی خود گزارش داده اند، نظیر اضطراب کمتر راجع به مرگ، معنوی تر شدن، روحانی تر شدن، خیرخواه تر شدن و اهمیت بیشتر قائل شدن برای اخلاقیات).
این دسته تجارب در طول تاریخ و در سراسر فرهنگها گزارش شده است. افلاطون در کتاب «جمهوریت» خود یکی از آنها را شرح داده است: افسانه سربازی به نام اِر و شرح او از تجربه اش زمانی که در آستانه مرگ قرار گرفته است.
عناصری از تجارب نزدیک مرگ وابسته به تاریخچه زندگی، دین و فرهنگ فرد میباشد اما عناصر مشترکی هم بین آن ها وجود دارد. برای مثال شخصیتهای دینی ممکن است متفاوت باشند- یک مسیحی شخصیتهای مسیحی را میبیند، یک بودایی با شخصیتهای بودایی روبرو میشود، خدایان و الهه های هندو در یک تجربه نزدیک مرگ هندو تجلی مییابند و الی آخر. در سطح عمیقتر، شخصیتها و افراد معنوی بسیار قابل احترام و مورد اعتماد هدایت و راهنمایی فرد تجربه کننده را در سفر به سوی ناشناخته ها برعهده می گیرند. سفری که این بار شاید رعب آورترین سفر باشد: سفر از زندگی تا مرگ. راهنمایی و هدایت محبت آمیز در آخرین سفرما، یا بخش آخر سفر ما، عمیقاً اثرگذار است.
تجربه نزدیک مرگ در ادبیات عامه، تقریباً همواره به صورت پدیده ای «ماوراءطبیعی» تعبیر میشود. آنها نمایانگر (یا اثبات کننده) این امر هستند که ذهن همان مغز نیست و میتواند پس از از کار افتادن مغز تداوم داشته باشد و نیز ذهن به نوعی با قلمرو «بهشتی» یا غیرمادی در ارتباط است. عناوین کتابهای معروف درباره تجارب نزدیک مرگ چنین است: «بهشت حقیقت دارد» یا این که اکنون ما «اثباتی برای وجود بهشت» داریم. پزشکان و عصب شناسانی که در خصوص این مسائل نوشته اند، ادعا میکنند که تجربه نزدیک مرگ «مدرکی دال بر زندگی پس از مرگ» و «هشیاری فراتر از زندگی» است. آنها این تجارب را بلیط های رفت و برگشت به مکانی خوب و رویایی میدانند- سفری به آخرت.
طرفداران تفسیر ماوراءطبیعی از تجارب نزدیک مرگ اصرار دارند که این تجارب «واقعی» هستند. دکتر ابن الکساندر، عصب شناس، در کتاب «بهشت برین حقیقت دارد» حتی فصلی را به عنوان «مافوق واقعیت» اختصاص داده است. انکار نمیکنم که مردم- بسیاری از مردم- واقعاً تجربه نزدیک مرگ داشته اند، و محتوای آن را شرح داده اند. آنها واقعاً با چنین تجاربی روبرو شده اند، درست مانند افرادی که واقعاً خواب میبینند. بنابراین از نظر «اعتبار» تجارب نزدیک به مرگ واقعی هستند- آنها واقعاً رخ میدهند. لازم نیست کسی آنها را انکار کند؛ انکار این امر بی احترامی به اکثریت گسترده افرادی است که بی ریا آنها را گزارش داده اند.
پایان بخش اول
آخرین دیدگاهها